دبستان آوای الهام شهرستان بوشهر

پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۴ ق.ظ

سوپرایز

از اول صبح "روز واقعه" داشتن میگفتن: "خانوم میخوایم یه کاری کنیم خوشحال شین!"

و بعد زیر زیر باهم از ذوق میخندیدند، من هم با لبخند این جمله رو تکرار میکردم:"من با درس خوندن شما خوشحال میشم." 

نقشه داشتن منو برای تولدم سوپرایز کنن!!! 

من تمام مدت در طول سال سعی میکردم با بازی و برنامه، هدفمند کار گروهی و تیمی رو بهشون یاد بدم. داشتم تلاش می کردم سعی کنن بدون دعوا یه هدف مشترک رو به سرانجام برسونن. برام خیلی مهم بود بچه ها عضوی از گروه بودن رو یاد بگیرن.

و تا قبل از "اون روز" موفق نشده بودم. 

خوشحالم که تولد من باعث شد جوجه هام تلاش کنن باهم یه کاری رو مدیریت کنن و مثل همیشه معلمشونو سربلند کنن. 

جوجه های خوشگل من، امیدوارم چند سال دیگه وقتی که بزرگ شدین به این وبلاگ سر بزنین، بفهمین و بخونین که چقدر به وجودتون افتخار می کنم.

این وبلاگ به عنوان دفتر خاطرات کلاس پنجم ما، بماند به یادگار.... 

-شنبه 1398/09/02

دومین روز از اخرین ماه پاییز 

زینب صادقی سوپرایز شده 

 

 

 

  • زینب صادقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی